در سراشیبی که نامش زندگیست
با همه بیگانگیها می روم
در سکوت سرد غمگین زمان
بی هدف بی یارو تنها می روم
در سراشیبی که نامش زندگیست
میروم شاید که در دشت بزرگ
باز یابم آنچه را گم کرده ام
برچسب : نویسنده : khaterateman4 بازدید : 56
در سراشیبی که نامش زندگیست
با همه بیگانگیها می روم
در سکوت سرد غمگین زمان
بی هدف بی یارو تنها می روم
در سراشیبی که نامش زندگیست
میروم شاید که در دشت بزرگ
باز یابم آنچه را گم کرده ام
برچسب : نویسنده : khaterateman4 بازدید : 51
در سراشیبی که نامش زندگیست
با همه بیگانگیها می روم
در سکوت سرد غمگین زمان
بی هدف بی یارو تنها می روم
در سراشیبی که نامش زندگیست
میروم شاید که در دشت بزرگ
باز یابم آنچه را گم کرده ام
برچسب : نویسنده : khaterateman4 بازدید : 48
در سراشیبی که نامش زندگیست
با همه بیگانگیها می روم
در سکوت سرد غمگین زمان
بی هدف بی یارو تنها می روم
در سراشیبی که نامش زندگیست
میروم شاید که در دشت بزرگ
باز یابم آنچه را گم کرده ام
برچسب : نویسنده : khaterateman4 بازدید : 47
دستهایم را به تمنای بودن در دستهای تو گذاشتم...
اما افسوس که سردی نگاهت گرمای دستانم را از یادم برد.
می خواستم باور کنم که بودنت تکیه گاهم است...
اما سردی چشمانت دلم را شکست.
نفسهایم در سینه حبس شد.
چشمانم حلقه ی اشک به دامن گرفتن...
وتو در عین ناباوری چشمهایت را به روی من بستی...
و مرا در ساحل زندگی تنها جا گذاشتی.
برچسب : نویسنده : khaterateman4 بازدید : 87
برچسب : نویسنده : khaterateman4 بازدید : 83
لحظه ها در حال عبور از جاده های زمان هستند...
و من تنها در ابتدای تاریکی ایستاده ام...
و دستانم در جستجوی کسی به تمناست...
که گویی هزاران سال از او فاصله دارد...
نمیدانم تا به کی این سکوت مرگبار تنهایی روحم را آزرده میکند...؟
و آیا کسی هست که مرا نجات دهد ؟
بهانه ها...برچسب : نویسنده : khaterateman4 بازدید : 79
در سراشیبی که نامش زندگیست
با همه بیگانگیها می روم
در سکوت سرد غمگین زمان
بی هدف بی یارو تنها می روم
در سراشیبی که نامش زندگیست
میروم شاید که در دشت بزرگ
باز یابم آنچه را گم کرده ام
برچسب : نویسنده : khaterateman4 بازدید : 132
گفتم: خدایا دلم را ربودند گفت: پیش از من؟
گفتم: خدایا چقدر دوری گفت: تو یا من؟
گفتم: خدایا تنها ترینم گفت: پس من؟
گفتم: خدایا کمک خواستم گفت: از غیر من؟
گفتم: خدایا دوستت دارم گفت: بیش از من؟
گفتم: خدایا اینقدر نگو من گفت: من توام ، تو من . . .
بهانه ها...برچسب : نویسنده : khaterateman4 بازدید : 75
باز هم من و پاییز آمده ایم
خدایا تکرار غریبانه ترین روزهایم چگونه گذشت؟
وقتی روشنی چشمهایم پشت ابرهای مه آلود پنهان بود.
با تو می گویم از لحظه لحظه های مبهم زندگی ام
از تنهایی دستهای خسته ام
و دیگر تا پایان راه از هر آغازی خواهم گریخت
و تا ابد دلتنگ خواهم ماند.
بهانه ها...برچسب : نویسنده : khaterateman4 بازدید : 63